۱۳۸۹ آذر ۱۱, پنجشنبه

آلودگی هوا برای انسان مفید است

سهم زنی که منم از تعطیلات به بهانه ی آلودگی هوای تهران فقط همین تعطیلی امروز بود . از آنجا که زنی که منم همیشه قدرشناس و قدردان روزهای قرمز تقویم است  از دیروز بعدازظهر که این بشارت به او رسید ، لیست های چندین و چند بندی تهیه کرد و به استقبال دو روز تعطیلی آخر هفته رفت .
وقتی هوا آلوده است ، زنی که منم صبح کمی بیش از همیشه می خوابد . از خواب که برخاست موسیقی ملایمی انتخاب می کند و با خاطری آسوده صبحانه ای مهیا می کند . وقتی هوا آلوده است ، زنی که منم پس از صبحانه بزک می کند ودر انتخاب لباس وسواس به خرج می دهد . زنی که منم در هوای آلوده به قصد گردش از خانه خارج می شود ، در شهر می گردد ، رنگارنگ ویترین مغازه ها را با ولع می بلعد ، جلوی بساط دسفروش ها به تماشا می ایستد . سبزی خوردن تر و تازه از دسفروش می خرد ، کیسه ی تربچه های نقلی را که بلند بلند می خندند به دست می گیرد و به راه می افتد ، جوراب ساق کوتاه مشکی از دسفروش می خرد و به یاد می آورد که امروز تنها روزی است که فرصت دارد با دسفروش پیر گپ بزند و از حال و روز زندگی اش پرسا شود ، چنان می کند . زنی که منم در هوای آلوده به فکر می افتد که پس از ده سال امروز می تواند یک ساعت جدید بخرد ، برای اولین بار برق یک ساعت بند طلایی او را به این هوس انداخته ، قیمت ساعت بند طلایی چنان است که زنی که منم تنها مهرش را به دل می گیرد و باز به راه می افتد . زنی که منم آنقدر وقت دارد که تمام شال های جیغ مغازه را سر کند تا سرانجام  یک شال سرخابی تند بخرد ، زنی که منم در هوای آلوده می رسد به خرید لاک همرنگ شالش بیاندیشد . زنی که منم وقتی پاهایش به زقزق افتاد به سوی خانه می آید . ناهار از بیرون سفارش می دهد و روی تخت دراز می کشد ، کتاب نیمه خوانده اش را باز می کند ، بیش از نیمی از کتاب باقی مانده ، ذوق تمام کردن یک روزه ی کتاب  بر زمین میخکوبش می کند . هوا گرگ و میش  شده که زنی که منم دلش ضعف می رود . عصرانه ای می چیند ، نان و پنیر و خیار و گوجه را لقمه لقمه ، فرومی دهد . یک ساعت بعد کتاب تمام می شود . زنی که منم غرق در غصه های داستان صورتش خیس از اشک شده ، دست و رویی می شوید و باز هم فرصت دارد تا لیست کارهای ناتمامش را تمام کند . 
روزهایی که هوا آلوده است زمان چقدر کند و دلنشین می گذرد !

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر