۱۳۸۹ آذر ۸, دوشنبه

زن صیغه ای

امشب که بخوابیم ، فردا شب هم که بخوابیم و بیدار شویم ...
 زنی از دنیا رفته است .
زنی از دنیا خواهد رفت .
زنی را از دنیا خواهند برد .
زنی که زن صیغه ای بوده ، زن دوم ، هوو ، زنی که نفرین شده بود . زنی که باید مخفی می ماند . باید پنهانی زندگی می کرد . پنهانی عشق می ورزید اما عشق او قانونی بود .




در حالی که روزشمار زندگی شهلا جاهد به شماره افتاده  و تنها دو روز تا اجرای حکم باقیست ، سرگرد ابهریان افسر تحقیق پیشین پرونده ی شهلا جاهد از نشانه های جدیدی که گویای بی گناهی این زن است خبر داد .


۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

درخشش بانوان ایرانی در مسابقات گوانجو

حالا هی ما بیاییم بگوییم برای اینکه دختران از آسیب های احتمالی در جامعه ی ناامن  در امان باشند ، برای اینکه کسی به آنها زور نگوید ، برای اینکه کسی نتواند حقشان را بخورد ، برای اینکه بتوانند از خودشان دفاع کنند بیایید و به آنها ورزش های رزمی یاد بدهید ، دفاع شخصی یاد بدهید ....

چه خوش باوریم ما که قهرمان وشووی ایران اگر زن باشد ، جایزه ی مدال طلایش مشروط می گردد به زمان ازدواج او.





دختر قهرمان ایرانی ، سکوهای افتخار جهانی جایگاه توست که برای آبروی میهنت مبارزه می کنی .

۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

چهره هایی از پدرم

" چهره هایی از پدرم " عنوان کتابی است از ثمین باغچه بان ، پسر جبار باغچه بان و همسر اِولین باغچه بان .
ثمین باغچه بان در این کتاب خاطره هایی از پدرش را به زبانی بسیار ساده و دلنشین بیان می کند . جبار باغچه بان معلمی است که تلاش های صادقانه و مومنانه ی او تنها در راستای آموزش کودکان کر و لال نبود، بلکه نظام آموزشی دانش آموزان عادی ، هم اینک نیز تحت تاثیر روش های ابتکاری این مرد شریف است . افسوس که جبار باغچه بان آنگونه که شایسته ی اوست شناخته نشد . زندگی سراسر مبارزه ی او لحظه به لحظه درس و اندرز برای ماست . شیوه ی برخورد و ایستادگی او در برابر مشکلات بزرگ ، کارشکنی ها و تهمت هایی که فراز و نشیب های بسیاری در زندگانی این معلم دلسوز پدید آوردند ، آموزه های ارزشمندی از راه و رسم  زندگی برای خواننده دارد .




 

۱۳۸۹ آبان ۲۹, شنبه

تنهایی پر هیاهو

در سالهای نوجوانی وقتی گذرم به میدان انقلاب می افتاد ، مغازه هایی که کتاب دست دوم می فروختند برایم سوال برانگیز بودند . دلیلی جز مهاجرت یا مسافرت برای فروختن یا حراج کتابخانه ی شخصی نمی شناختم . از طرفی اینکه یک مغازه دار به جای فروش کتاب های نو و تمیز که عطر مست کننده ی کتاب تازه چاپ شده بدهد ، در میان گرد و خاک بایستد و کتاب های زرد و کاهی را به هم بکوبد و پس از اینکه توفانی از غبار به هوا کرد ، آنها را دسته کند و تحویل مشتری بدهد ، برایم عجیب بود .
شغل صحافی هم برایم همیشه جالب بود . عوض کردن جلد کتاب های قدیمی ، طلاکوب کردن اسم کتاب روی جلد ، بوی چسب ، بارها دیده بودم که آقای صحاف انگشتهایش را با کاغذ بریده و به دستهایش جا به جا چسب زخم چسبانده شده بود . 
افسوس که فرصت پرسه زدن در کوچه پس کوچه های انقلاب به ندرت دست می دهد ...
رمان " تنهایی پرهیاهو " اثر بهومیل هرابال نویسنده ی چک ، داستان یک آدم عشق کتاب است . قصه ی عشق بازی های رمانتیک او با کتاب هایی که محکوم به نابودی و خمیر شدن اند . هانتا کارگر پرس کاری است که پس از پرس کتاب های قدیمی یا ممنوع آنها را بسته بندی و راهی کارخانه ی بازیافت کاغذ می کند .
چون هانتا دلسوز کتاب است ، این وظیفه را با عشق انجام می دهد . کتاب ها را نوازش می کند ، کتاب های نفیس را برای خویش دست چین می کند ، مجموعه ای از کتاب های ارزنده تهیه کرده که گاهی آنها را به دیگران هدیه می کند و ... تا روزی که پیشرفت و تکنولوژی معشوقش را از او می گیرد .
تنهایی پر هیاهو داستانی کوتاه و پرمعنا دارد .

۱۳۸۹ آبان ۲۵, سه‌شنبه

با ناموس خود چه باید کرد ؟

یه روز یکی رو به جرم  چیزی که بهش میگن بی ناموسی  دستگیر می کنند . محکوم به اعدام و سنگسار میشه و ...
یه روز پسر همون آدم رو به جرم اون چیزی که بهش میگن ناموس پرستی یا دفاع از ناموس باز دستگیر می کنند و ...

به افتخار خودم

از خود گریزی نیست .
گر بگریزی ، گریبانت را خواهد گرفت .
سال ها خودم را تا زده بودم و در صندوقچه قفل کرده بودم . گاه گاه بیرونش می آوردم تا هوایی بخورد ، همین که بید نمی زدش کافی بود .
امروز خودم را از صندوقچه در آورده ام ، خوب شسته ام ، اتو کرده ام ، عنبر و گلابش زده ام . خودم را به تن کرده ام . چه رخت زیبایی است خودم . خود ِخودم چه برازنده ی خودم است . خودم به من می آید . فقط خودـِخودم به من می آید .

۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه

نون نوشتن

جدیدترین کتابی که از محمود دولت آبادی بر پیشخوان کتابفروشی ها آمده   " نون نوشتن "  است . 
" نون نوشتن " یادداشت های شخصی  محمود دولت آبادی است در طول سال ها نویسندگی . در این یادداشت ها آقای نویسنده از زندگی شخصی اش ، از تردیدها و ترس هایش ، از دلتنگی ها و ناامیدی هایش . هم از شوق آفرینش یک شاهکار ادبی گفته است . 
گذشته از سرک کشیدن در یادداشت های شخصی یک نویسنده ی بزرگ ادبیات فارسی که بسیار شیرین است ، گاهی جمله ای در بین نوشته ها با خواننده آن می کند که صد کتاب نتواند کرد . چون این پاره از کتاب :

ای سرزمین ! کدام فرزندها ، در کدام نسل ، تو را آزاد ، آباد و سربلند ، با چشمان باور خود خواهند دید ؟ ای مادر ما ایران !

۱۳۸۹ آبان ۲۱, جمعه

کلیدر

رمان کلیدر پس  از شش ماه دیشب پایان گرفت .
در ستایش این حماسه ی پرشوری که  " محمود دولت آبادی " در بیان یک واقعه ی تاریخی آفریده ، بارها نوشته اند و خوانده ایم .
وقتی گرفتاری ها و درگیری های زندگی مدرن  امانت دادند تا کلیدر به دست بگیری ، وقتی کلیدر را می خوانی ، وقتی کتاب را ورق می زنی ، وقتی هیجان زده شدی ، وقتی غم دلت را انباشت ، وقتی بغض گلویت را فشرد ، وقتی شادمانی وجودت را فرا گرفت ، با هر ورق که بر می گردانی بدان که این داستان واقعی است .
بدان که این نقش ها که در کتاب می خوانیشان مردمان سرزمین تواند . بدان که دلاوران سرزمینت چه آزاده زیسته اند . بدان که افسانه ی دلاوری های این مردم را پایانی نیست و پایانی نبوده است . 

و این تنها تصویر واقعی از پایان گل محمد کلمیشی است که در جان هزاران کرد خراسانی آغازید .